loading...
ایستگاه حجاب
محبت بازدید : 6 شنبه 05 مرداد 1392 نظرات (0)

دلم نمی خواد چادر سر کنم دلم نمی خواد مثل قدیمیا چند متر پارچه رو بپیچم دورم و برم تو خیابون وخیابانو باهاش جارو کنم –اصلا چادر سر کردن بلد نیستم نمی خوام هم یاد بگیرم از کثیفی متنفرم .متنفرم از این که پایین چادرم خاکی بشه و بخوام تو جمع اونو تمیز کنم .نمی خوام وقتی ازخونه میرم بیرون، همه به چشم یه امل یه عقب مونده بهم نگاه کنند، دلم می خواد تو چشم همه یه فرد آراسته به نظر بیام ،تمیز و مرتب درست مثل یه پرنسس. می خوام کک و مک صورتم رو با آرایش بپوشونم تا صورتم یکدست به نظر بیاد ،می خوام موهامو رنگای شاد بزنم تا از افسردگی بیرون بیام خسته شدم از این همه مشکی از این همه سیاه .می خوام با مانتو بیرون برم یه مانتو شیک و آخرین مدل ،می خوام همه بدونن من مال نسل امروزم، من یه جوونم من پر از انرژیم ،من پر از وسوسه فریادم من..... من یه شلوار جین و به صدتا شلوار پارچه ای نمیدم ،حتی اگه مدل پاره باشه ،می خوام تنگ و چسبون باشه ،می خوام با این پوشش بگم از عهده هر کاری بر می یام ،حتی کارای مردونه حتی سخت ترین کارا.من اهل کارم اهل کوشش .شما فقط به من میدون بدین نتیجه ش با من ؛ اگه هر روز میام خیابون اگه هر روز خودمو به یه رنگی درست می کنم اگه ...من فقط تو جه می خوام می خوام بگم من زنم همتراز یک مرد، من هم می تونم می خوام که بتونم ،بذارید اجازه بدید منم خودم را ثابت کنم می خوام مفید باشم کار کنم بسازم تعمیر کنم و خیلی کارای دیگه که شما مردا از ما گرفتین نمی خوام تننها کاری که می کنم کهنه شوری و بچه بزرگ کردن باشه ،میخوام دستم تو جیب خودم باشه ، دلم نمی خواد چادر سر کنم ،ولی مانتو یی که میشم ،موهامو که رنگ کرده میریزم رو پیشونیم ،شلوار جین که می پوشم ،مردونه که رفتار می کنم ، همه انگار یه جور دیگه میشن انگار دیگه منو آدم حساب نمیکنن ،انگار احترام به یه خانوم و از یاد می برن، انگار یادشون میره که همیشه زنا مقدم ترن، بهم تنه میزنن، با تمسخر بهم نگاه می کنند ،انگار از یک کره دیگه اومدم ،پشت سرم صفحه میذارن منو تا مرز یک زن هر جایی پایین می کشن. را ه که میرم می ترسم پشت سرم رونگاه کنم ،انگار هزار نگاه خیره شده به من تا یکی از عیبامو بهم بگه نه فریاد بزنه، شماره بده ،آدرس بده ، مردا زود تو هم میزنند، زود توهم هوس وجودشون رو فرا می گیره،تو خیال احمقانه و خامشون فکر می کنند من به خاطر جلب توجه نگاه هوس آلود اونا این ریختی خودمو درست کردم، توهم میزنند که من دنبال عشقم،دنبال خوش گذرونی ،دنبال.... نه عزیزم من فقط می خوام مفید باشم فقط می خوام خودمو به خودم ثابت کنم می خوام مطمئتن بشم حصار چادر نمی تونه من و از انجام کارهای روز مره ام باز داره ، می خوام باور کنم، می خوام فریاد بزنم من .........من می توانم فقط همین . اما الان خوب که فکر می کنم ،مزایا و معایب با چادر بودن و مانتویی بودنم رو کنار هم میزارمو مقایسه می کنم، می بینم مهمترین مزیت چادر بودن امنیت و احترامه ، یه احترام خاص که وقتی از خونه میری بیرون همه سراشون پایین میندازن تا تو رد بشی درست مثل یه شاهزاده، اصلا جرات نگاه ندارن ،وقتی می خوای رد بشی همه میرن کنار و آروم و محترم میگن بفرمایید خانوما مقدم ترن ، تو یک کلوم زنوآدم حساب می یارن . این از مزایاش که شامل رفتار دیگرون میشه اما معایبش بر می گرده به خودم وحس معذب و دست و پاگیری که داره باهاش زیاد را حت نیستم ،سختمه ، حس خفقان به آدم دست میده . اما مانتویی شدن ،معایبش بر می گرده به رفتارهای دیگران و تنها حسنش، حس آزادی هست که خودم می خوام باور کنم ،حس آزادی که وقتی حرفا و نگاه های زهر آلود دیگران رو می بینی اصلا بهت مزه نمیده ولی الان مجبورم تصمیم بگیرم چادری باشم یا مانتویی، یعنی حس خودم بیشتر برام مهمه یا رفتارهای مردم .... اما از اونجا که من جوانمو قراره یه عمر میون این مردم زندگی کنم قراره همیشه یه نام نیک ازم باقی بمونه پا روی دلم میزارم روی آزادی که قراره حس کنم پا روی دلم میذارمو به چیزایی که کشورم و مردمش بهش می گن سنت، بهش میگن ارزش، احترام میذارم و چادری میشم برا اینکه خیابونا رو هم جارو نکنم چادر مو یه کم کوتاهتر می دوزم، یه کش هم بهش میزنم تا تو دستو پامو نگیره .اینجوری، هم حس آزادیمو ملموستر می فهمم هم حس امنیت و احترامی که جامعه من بهش اعتقاد داره

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 6
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 10
  • آی پی دیروز : 11
  • بازدید امروز : 1
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1
  • بازدید ماه : 1
  • بازدید سال : 4
  • بازدید کلی : 191